اولین روزی که عزیزدلت شدم را لابه لای عمیق ترین صفحه ی قلبم
خشکاندم...یاد آن روزها به خیر...هرروز باخدامرورمی کردم تورا...
وهرروزتکراراین سوال که توپاداش کدام کارخوب منی...؟!
این روزها...هرروز...باخودم مرور می کنم...تمام زندگی ام را...
وحالا شک ندارم که تو تاوان یک گناه نابخشودنی هستی...
خودم هم نمی دانم گناهم چیست...فقط فهمیده ام که نابخشودنیست...انگار...
چرانمی بخشد مرا ...خدا...!!!چرا تمام نمی شود حس خواستن تو...؟!
کاش بگذرد خداازمن...دلم برای یک حال خوب تنگ است...
می شود یک روز صبح،تورافراموش کرده باشم...؟!!
خداتوراازمن گرفت...کاش یادتوراهم بگیرد...!!!
نظرات شما عزیزان:
|